پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

برام تو دنیا از تو عزیزتر نیست

سلام عروسک خوشگل زندگیم بعد از چند روزی که ماهشهر نبودیم آخر شب برگشتیم ولی اصلا روزهای خوبی نبود نمیخوام راجع بش چیزی بنویسم ولی همین قدر مینویسم که دم عید بود و من میخواستم برم بازار ولی همه برنامه هام بهم خورد و بازار رفتنم کنسل شد منم خیلی عصبانی شدم. دیروز با هم رفتیم پارک کلی سرسره بازی کردی کلی ذوق کردی آبنما رو نشونت دادم و تو با ذوق میگفتی آبا ، اولش نمیخواستم از ماشین پیاده بشم ولی وقتی ذوق و شوق تو رو دیدم دلم نیومد و پیاده شدیم رفتیم پیش آبنما و بعد پارک که جفتش بود اینم بگم که وقتی بیرون می برمت دیگه دلت نمیخواد سوار ماشین بشی و با گریه سوار میشی بعد رفتیم خونه ، بابا محمد از باشگاه اومده بود و تو حمام بود منم تو رو لخت کردم...
4 اسفند 1392

نهمبن سالگرد ازدواج مامان و بابا

پارسای عزیزم در روز پنجشنبه با یک روز تاخیر یعنی در تاریخ ١٠/١١/٩٢ من و بابا محمد رفتیم کیک خریدیم و شب با آقاجون و مامان جون و خاله شهره و عمو مرتضی و دایی امین و زندایی مینا و خاله غزال و پرهام رفتیم رستوران گردان امپراطور و یه جشن کوچولو گرفتیم تو انقدر فضولی کردی که خدا میدونه بخاطر همین نتونستیم یه عکس درست و حسابی سه نفره بگیریم ولی بالاخره چندتایی گرفتیم.این دومین سالگرد ازدواجی هست که ما تو رو داریم و یک خانواده سه نفره هستیم خدا رو شکر میکنم بابت لطف و رحمت بیکرانش که هدیه ای به زیبای تو به ما عطا کرده ، پارسال تو همچین مناسبتی تو ٦ماهه بودی و امسال یکسال و نیمت شده ، بابا محمد و دایی امین و زندایی مینا هم زحمت ک...
4 اسفند 1392
1